عاشقانه من

1111111111111111

دختر خانمي!!!!!!

۱۱ بازديد
آهاي دخــــتر خـــانوم؟!؟!؟!


دختر خانمي كه ميگي با چند تا پسر دوستي

 و مخشونو زدي و به اين كارت افتخار ميكني



دختر خانمي كه به اتو زدن و شماره 

گرفتن ماهري وبه خودت ميبالي..



دختر خانمي كه چپ چپ نگاه كردن يه پسر و ميري 

واسه دوستات تعريف ميكني و دلت خوشه

 كه دوستات به تو حسوديشون شده...



دختر خانمي كه ميگي از اين سر خيابون تا 

اون سر خيابون، برات صف كشيدن وكيف ميكني.



..بعله با شمام... خوشحال نباش عزيزم ..


جنس ارزون زياد مشتري داره!






تلخه

۱۰ بازديد

تلخه باور نبودن اونايي كه ميتونستن باشن


..تلخ تر ..باور اوناييه كه ادعاي موندن دارن..



چه تلخه تشييع تنهايي رو شونه هاي فراموشي


وقتي ميبيني پنجشنبه اي نيس تا رهگذري بر


بي كسي فاتحه بخونه........!!!!




در سرزمين....

۱۰ بازديد
در سرزمين من  اغوش ها فقط براي بدرقه گشوده ميشوند



از روزي به دنيا بي اعتماد شدم كه 


كبريتي كه دستمو سوزوند روش نوشته بود بي خطر




تنها

۱۱ بازديد

روغن هم تنها تو ماهيتابه دودش درمياد 


ما كه ديگه ادميم.............!!!



با چه رويي ت ن ه ا يي را از


 خدايي گلگي ميكنم كه هميشه ت ن ه ا ست.؟!



تنهاي بي او

۹ بازديد
اي معلم...!! 


""او"" ضمير مفرد غائب نبود.


""او""  دنياي من بود!!



در نانوايي هم صف يك دانه اي جداست...!!!!


عجب درديست تنهايي...!!



دلنوشته(هيچي نگو...!)

۹ بازديد



هيس....!!!!

هيچي نگو....هيچي نميگم....اره هيچي..سكوت...!!

ولي دل خراب منو از چشام بخون..فكر ميكني تلخم؟ 

  فكر ميكني سردم؟ يا ديوونه ام؟

خيالي نيس كنايه بزن....بد بگو....!!

اون نيست... رفت  !!ولي يادش كه هست..!

بگو هر چي دلت ميخواد بارم كن..من پرم از حرفاي پر درد!!

نميدونم چرا كسي حاليش نيست..نميشه ثانيه هاي

گذشتتو با الان خو بدي..نميشه...!

غم و زجراي يه عشق ناتموم رو نميشه به فراموشي داد..نميشه..!

يه سوال؟

چرا يه فيلمي كه اخرش جدايي و درداوره ..نميتوني فراموش كني؟

هميشه به يادت ميمونه؟ مثلا تايتانيك؟

اون فيلمه.. ولي دل من كه افسانه و فيلم نيست ..واقعيته..!

ياد اون و گذشتم كه فيلم ساختگي نيس..حقيقته...!

پس هيچي نگو..........هييييييييييييييييييييييس!!!



متن هاي عاشقانه غمگين

۱۱ بازديد

عشق؟!!!!!!

ههه.....

بيا شين شهوتش مال تو!!

من تمام احساسم را

عق ميزنم!



لعنت به اون كسي كه وقتي بهش محبت ميكني


توهم ميزنه ... فكر ميكنه محتاجشي......!




متن هاي عاشقانه غمگين

۹ بازديد

نشد كه با عشقمون زندگي كنيم !

كاش ...!!

حداقل بتونيم با زندگيمون عشق كنيم..!



عاشق نقاشيام بود   ..ولي....!!!



پسرك عاشق

۹ بازديد
پسركي بود عا شق دختركي

روزها گذشت و دخترك نيز عاشق شد 

هر دو عاشق دلتنگ بدون هم زندگي برا شون معني نداشت 

گاهي اوقات كه با هم ميرفتن بيرون اونقدر مست هم ميشدن كه فراموش ميكردن 

مردم دارن نگاه هشون ميكنن .اونا هميشه وقتي همديگه رو ميديدن عشق بازي را 

شروع ميكردن اونقدر لذت ميبردن 

كه اگه يه روز از هم دور بودن از دلتنگي دق ميكردن. 

روز ها ميگذشت و اونا هم با روزگار عشقشون را نسبت به هم بيشتر بيشتر ميكردن 

تا گذشت و روزي دخترك حالش بد شد و از حال رفت 

پسرك هول شده بود نگران نميدونست چي كار كنه 

سريع اونو به بيمارستان رسوند . 

دكتر وقتي اونو ماينه كرد رو به پسرك كرد و گفت با اون چه نسبتي داري؟ 

پسرك سرش را بالا گرفت 

و گفت اون ليلي منه عشق منه من مجنونه اونم من عشق اونم . . . 

دكتر از صداقت پسرك خوشش آمد و به او 

گفت حالش خوبه فقط بايد يك آزمايش بدهد . 

دخترك پس از به هوش آمدن وقتي پسرك را ديد دردش را فراموش كرد. 

اون رفت و آزمايش داد . 

روزه بعد پسرك با جوابه آزمايش پيشه دكتر رفت . 

وقتي دكتر جواب آزمايش را ديد دهنش قلف شده بود. 

رفت كنار پسرك و با كلي مقدمه چيني به پسرك گفت: . . . 

ناگهان دنيا براي پسرك سياه شد. 

از حال رفت ديگه دوست نداشت چشماش را باز كنه 

تا نيمه هاي شب در خيابان ها قدم ميزد قدم هايي پر از نا اميدي 

حتي ديگر جواب تلفن هاي دخترك را هم نمي تونست بده . 

روزه بعد با دخترك قرار داشت با نا اميدي رفت. 

براي اين كه دخترك ناراحت نشود به عشق بازي هايش ادامه داد و هيچ نگفت. 

ولي دخترك از جواب آزمايش سراغ ميگرفت و پسرك هر روز بهانه اي مياورد. 

هر روز افسرده و افسرده تر ميشد تا اينكه ديگر دخترك تاب نياورد و از او 

خواهش كرد كه بگويد . 

اونقدر اسرار كرد كه پسرك به او گفت : 

اگر ميخواي بدوني فردا بيا خونه مون تا بهت بگم. 

دخترك تعجب كرد آخه تا حالا پسرك از او نخواسته بود كه به خونشون برود. 

براي آرامش پسرك قبول كرد. 

روز بعد دخترك آمد. 

ابتدا كمي صحبت كردن و بعد از دقايقي پسرك روبه دختر كرد و به او گفت: 

ميخواهم امروز با هم س ك س داشته باشيم. 

ناگهان دخترك به خود آمد و گفت چي؟! 

پسرك گفت : س ك س 

دخترك بر خود افسوس ميخورد كه چرا به او اعتماد كرده و عاشق شده 

بلند شد و راه افتاد كه برود 

ناگهان پسرك جلوي اون ايستاد و بهش گفت: بايد امروز با هم س ك س داشته باشيم. 

دخترك سيلي محكمي به پسرك زد و به اون گفت خفه شو 

پسرك دستاي اونو گرفت و با خواهش از او خواست 

دخترك با گريه ميگفت ميدوني الان اولين باري كه به من دست زد ي 

تو پاك بودي اما چرا حالا ... 

پسرك نذاشت چيزه ديگه اي بگه 

پسرك اونو گرفت و به سمت اتاق خوابش برد. 

دخترك جيق ميكشيد. 

پسرك لباسهاي اون را به زور در آورد و بعد از خودش را. 

دخترك جيق ميكشيد التماس ميكرد گريه اما . . . 

پسرك به دخترك تجاوز كرد و دخترك هيچ كاري نمي تونست بكند و 

فقط گريه ميكرد به حال خودش كه چرا. . . 

بعد از تمام شدن كارش كنار دخترك دراز كشيد و اشكاش را پاك ميكرد 

و آروم موهاش را نوازش ميكرد. 

دخترك ديگر حتي توان نداشت دست پسرك را كنار بزند. 

فقط ميگفت: خيلي پستي كثافت و به حرفاش ادامه ميداد 

پسرك بعد از سكوتي طولاني به حرف اومد و با لبخندي معصومانه گفت: 

حالا ديگه منم ايدز دارم !!!!!!!!!!!!!! 

ناگهان دخترك ساكت شد هيچ نگفت و فقط به چشمانه پسرك خيره شده بود. 

با بغض سنگيني به پسرك گفت يعني من . . . 

بغض شكست و اشك هايش جاري شد 

با خود ميگفت : او چقدر عاشقم بود؟! 

پسرك اورا در آغوش كشيد 

پسرك هم ديگر نميتوانست او را ساكت كند 

چون چشم هاي خودشم هم خيسه خيس بود. 

در آغوش هم عريان به خواب رفتند و فردا ديگر بيدار نشدند

 


خوبم

۱۱ بازديد
خوبم …! باور كنيد …؛ اشك ها را ريخته ام … غصه ها را خورده ام …؛ نبودن ها را شمرده ام …؛ اين روزها كه مي گذرد … خالي ام …؛ خالي ام از خشم، دلتنگي، نفرت …؛ و حتي از عشق …! خالي ام از احساس …

خوبم …!
باور كنيد …؛
اشك ها را ريخته ام …
غصه ها را خورده ام …؛
نبودن ها را شمرده ام …؛
اين روزها كه مي گذرد …
خالي ام …؛
خالي ام از خشم، دلتنگي، نفرت …؛
و حتي از عشق …!
خالي ام از احساس …