فصل پاييز ... من و تو عاشقي

۱۰ بازديد

دوباره پاييز  

   اما نه ((فصل خزان)) زرد!

    دوباره پاييز     اما نه فصل اندوه و درد!

    دوباره پاييز     فصل زيباي سادگي

    دوباره پاييز، موسم شديد دلدادگي . . .

 

پاييز كه مي شود انگار از هميشه عاشق ترم

در تمام طول پاييز نمناكي شب ها را با تمام منفذهاي پوستم لمس مي كنم وچشمانم همه جا نقش ديدگان تورا جستجو مي كند

پاييز كه مي شود همراه برگها رنگ عوض مي كنم زردو نارنجي مي شوم و با باد تا افقي كه چشمانت درآن درخشيدن گرفت پيش مي روم و مقابلت به رقص درمي آيم تا آن جا كه باور كني تمام روزهايي كه از پاييز گذشته تا به امروز همواره عاشقت بوده ام

پاييز كه مي شود بي قراري هايم را در باغچه كوچكي مي كارم و آرام آرام قطره هاي باران را كه روزهاست در دامنم جمع كردم به باغچه مي نوشانم

ميدانم تا آخر پاييز تمام بي قراري هايم شكوفه خواهد داد و با اولين برف زمستان به بار خواهد نشست

پاييز كه مي شود

بي آنكه بدانم چرا بيشتر از هميشه دوستت دارم و بي آنكه بداني چرا دلم بهانه ات را مي گيرد وپاييز امسال....

عشق جنس ديگري دارد و معشوق خواستني تر است...

كاش مي دانستي!

 



تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد